چرا کسی از بمب اتم استفاده نمی‌کند؛ تابوی هسته‌ای

مسابقه تسلیحات هسته‌ای ایالات متحده و شوروی: رقابت استراتژیک و پیامدهای جهانی

مسابقه تسلیحات هسته‌ای میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، یکی از تعیین‌کننده‌ترین رقابت‌های ژئوپلیتیکی قرن بیستم به شمار می‌رود؛ رقابتی که نه‌تنها معادلات امنیت بین‌الملل را به شکل بنیادین دگرگون ساخت، بلکه مرزهای پیشرفت فناوری را در سایه تهدید نابودی متقابل بازتعریف کرد. این رویارویی پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی در سال ۱۹۴۵ آغاز شد و با شتابی بی‌سابقه ادامه یافت. هر دو ابرقدرت، در جست‌وجوی سلاح‌هایی ویرانگرتر، به توسعه کلاهک‌های ترموهسته‌ای و موشک‌های بالستیک قاره‌پیما (ICBM) پرداختند، در حالی که هم‌زمان، درگیر مذاکراتی پیچیده برای مهار گسترش تسلیحات هسته‌ای بودند.


ریشه‌های مسابقه تسلیحات هسته‌ای (۱۹۴۵–۱۹۴۹)

پروژه منهتن و انحصار هسته‌ای ایالات متحده

ایالات متحده با اجرای پروژه سری «منهتن»—برنامه‌ای به ارزش دو میلیارد دلار (معادل ۳۵ میلیارد دلار امروز) برای توسعه سلاح‌های اتمی—عصر جدیدی از تسلیحات را آغاز کرد. نخستین آزمایش موفقیت‌آمیز این پروژه، با نام رمز «ترینیتی»، در ۱۶ ژوئیه ۱۹۴۵ در صحرای نیومکزیکو انجام شد و نقطه عطفی در تاریخ نظامی جهان به شمار رفت. چند هفته بعد، بمباران اتمی هیروشیما (۶ اوت ۱۹۴۵) و ناکازاکی (۹ اوت ۱۹۴۵) نمایشی هولناک از قدرت ویرانگر فناوری هسته‌ای به جهان ارائه داد—حملاتی که جان حدود ۲۰۰ هزار غیرنظامی را گرفت و ژاپن را به تسلیم در جنگ جهانی دوم وادار کرد.

تصمیم هری ترومن، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، برای پنهان نگه‌داشتن جزئیات پروژه منهتن از جوزف استالین، رهبر شوروی، در کنفرانس پوتسدام (ژوئیه ۱۹۴۵)، موجب تشدید تنش‌های پس از جنگ شد. برخی مورخان بر این باورند که استفاده از بمب اتمی، علاوه بر هدف اعلام‌شده یعنی پایان دادن به جنگ، حامل پیامی تهدیدآمیز برای شوروی نیز بود—کشوری که هنوز به فناوری هسته‌ای دست نیافته بود.

در سال ۱۹۴۶، ایالات متحده با ارائه طرح باروخ، پیشنهاد کنترل بین‌المللی انرژی اتمی را مطرح کرد، اما در عین حال، قصد داشت انحصار هسته‌ای خود را حفظ کند—درخواستی که از دیدگاه شوروی ناعادلانه تلقی شد و قاطعانه رد گردید. این بن‌بست دیپلماتیک، انگیزه مسکو را برای تسریع برنامه هسته‌ای خود دوچندان کرد.

پیشرفت شوروی و پایان انحصار هسته‌ای آمریکا

در ۲۹ اوت ۱۹۴۹، اتحاد جماهیر شوروی نخستین بمب اتمی خود را با موفقیت آزمایش کرد. این سلاح، موسوم به RDS-1 (با نام رمز «اولین رعد و برق»)، در سایت آزمایش سمیپالاتینسک قزاقستان منفجر شد و شوکی بزرگ به جامعه اطلاعاتی ایالات متحده وارد کرد. در حالی که برآوردهای آمریکا نشان می‌داد شوروی تا سال ۱۹۵۳ قادر به ساخت بمب هسته‌ای نخواهد بود، این پیشرفت غیرمنتظره توازن قدرت را تغییر داد.

طراحی بمب شوروی، به‌طور قابل‌توجهی به بمب پلوتونیومی «مرد چاق» که آمریکا بر ناکازاکی انداخته بود شباهت داشت، و این امر نشان از تأثیر شبکه‌های جاسوسی شوروی، به‌ویژه اطلاعاتی که کلاوس فوکس، فیزیکدان عضو پروژه منهتن، در اختیار مسکو قرار داده بود، داشت. با پایان یافتن انحصار هسته‌ای ایالات متحده، رقابت تسلیحاتی وارد مرحله‌ای جدید شد—رقابتی که جهان را برای دهه‌ها در سایه تهدید نابودی قرار داد.


تشدید رقابت هسته‌ای و ظهور بمب هیدروژنی (۱۹۵۰–۱۹۵۷)

آغاز عصر سلاح‌های ترموهسته‌ای

با توسعه بمب‌های هیدروژنی، مسابقه تسلیحاتی وارد مرحله‌ای هراس‌انگیز شد. در ۱ نوامبر ۱۹۵۲، ایالات متحده نخستین بمب ترموهسته‌ای خود را، موسوم به «آیوی مایک»، در جزایر مارشال آزمایش کرد. شدت انفجار این بمب ۴۵۰ برابر بمب هیروشیما بود و به‌طور کامل یکی از جزایر منطقه را نابود کرد.

تنها دو سال بعد، در سال ۱۹۵۴، آزمایش بمب «کسل براوو» ثابت کرد که سلاح‌های جدید هسته‌ای می‌توانند عواقبی فاجعه‌بار و پیش‌بینی‌ناپذیر داشته باشند. قدرت این انفجار بیش از میزان برآوردشده بود و آلودگی رادیواکتیو ناشی از آن، مناطق گسترده‌ای را دربر گرفت—از جمله تأثیر مستقیم بر یک کشتی ماهیگیری ژاپنی که به بروز اعتراضات بین‌المللی منجر شد. این حادثه، نگرانی‌های جهانی درباره خطرات سلاح‌های هسته‌ای را بیش از پیش افزایش داد.

شوروی نیز در واکنش به این اقدامات، در ۱۲ اوت ۱۹۵۳ نخستین بمب هیدروژنی خود را آزمایش کرد. برخلاف نمونه آمریکایی که از سوخت مایع استفاده می‌کرد، بمب شوروی به فناوری سوخت جامد مجهز بود که امکان استفاده عملیاتی از آن در موشک‌ها را تسهیل می‌کرد. تا سال ۱۹۵۵، هر دو کشور سلاح‌های ترموهسته‌ای قابل حمل در اختیار داشتند، و جهان بیش از پیش در سایه تهدید جنگ هسته‌ای قرار گرفت.


موشک‌های بالستیک قاره‌پیما و تعادل وحشت

ظهور موشک‌های بالستیک قاره‌پیما (ICBM)، معادلات جنگ سرد را دگرگون کرد. این موشک‌ها قادر بودند ظرف چند دقیقه از یک قاره به قاره‌ای دیگر حمله کنند، بدون آنکه به پایگاه‌های هوایی نزدیک به خاک دشمن نیاز باشد.

در سال ۱۹۵۷، اتحاد جماهیر شوروی نخستین موشک بالستیک قاره‌پیمای عملیاتی خود، موسوم به «آر-۷ سمیورکا» را با موفقیت آزمایش کرد—موشکی که می‌توانست یک کلاهک هسته‌ای را تا فاصله‌ای بیش از ۸۰۰۰ کیلومتر حمل کند. این موفقیت، نگرانی‌های آمریکا را برانگیخت و منجر به شکل‌گیری مفهومی به نام «شکاف موشکی» (Missile Gap) شد—باوری که ایالات متحده در حال عقب افتادن از شوروی در فناوری موشکی است. هرچند بعدها مشخص شد که این شکاف واقعی نبوده، اما همین تصور، موجب افزایش سرمایه‌گذاری‌های عظیم آمریکا در توسعه موشک‌های «اطلس» و «تایتان» شد.

علاوه بر این، هر دو کشور به توسعه موشک‌های پرتاب‌شده از زیردریایی نیز پرداختند. آمریکا در سال ۱۹۵۹ نخستین زیردریایی‌های مسلح به موشک «پولاریس» را به آب انداخت، و شوروی نیز در واکنش، زیردریایی‌های هسته‌ای خود را تقویت کرد.

این پیشرفت‌ها باعث شکل‌گیری «تعادل وحشت» شد—وضعیتی که در آن، هرگونه حمله هسته‌ای از سوی یک قدرت، با واکنشی ویرانگر از سوی طرف مقابل مواجه می‌شد. همین موازنه، هرچند شکننده، جهان را از وقوع جنگی تمام‌عیار بازداشت و به یکی از ویژگی‌های برجسته دوران جنگ سرد تبدیل شد.


کنترل تسلیحات هسته‌ای: از نخستین توافقات تا بازگشت رقابت

تا دهه ۱۹۶۰، آزمایش‌های هسته‌ای در جو، فضا و زیر آب باعث افزایش آلودگی رادیواکتیو و نگرانی جهانی شده بود. در واکنش به این وضعیت، آمریکا، شوروی و بریتانیا در سال ۱۹۶۳ پیمان منع جزئی آزمایش‌های هسته‌ای (PTBT) را امضا کردند که آزمایش‌های هسته‌ای را در این محیط‌ها ممنوع کرد. اما این محدودیت، رقابت را متوقف نکرد؛ بلکه به آزمایش‌های زیرزمینی سوق داد. تنها آمریکا بین سال‌های ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۲ بیش از ۳۸۵ آزمایش زیرزمینی انجام داد.

در ادامه، پیمان عدم اشاعه هسته‌ای (NPT) در سال ۱۹۶۸ به امضا رسید که هدف آن جلوگیری از گسترش سلاح‌های هسته‌ای بود. این معاهده، کشورها را به دو دسته دارای سلاح هسته‌ای (NWS) و فاقد آن (NNWS) تقسیم کرد و تلاش داشت اشاعه افقی (ورود کشورهای جدید به باشگاه هسته‌ای) را متوقف کند. اما این پیمان نتوانست جلوی اشاعه عمودی را بگیرد، یعنی کشورهایی که از قبل سلاح هسته‌ای داشتند، همچنان به توسعه و تقویت زرادخانه‌های خود ادامه دادند. نمونه‌ای از این روند، توسعه کلاهک‌های MIRV در دهه ۱۹۷۰ بود که به آمریکا و شوروی امکان می‌داد با یک موشک، چندین هدف را هم‌زمان مورد حمله قرار دهند.


مذاکرات SALT: تلاش برای مهار رقابت هسته‌ای

با افزایش زرادخانه‌های هسته‌ای، آمریکا و شوروی دریافتند که ادامه این مسیر می‌تواند به نابودی متقابل منجر شود. در نتیجه، مذاکرات محدودسازی تسلیحات استراتژیک (SALT) آغاز شد. نخستین توافق، SALT I، در سال ۱۹۷۲ امضا شد و شامل دو بخش کلیدی بود:

  • پیمان موشک‌های ضد بالستیک (ABM Treaty): این پیمان، تعداد سامانه‌های دفاع موشکی هر کشور را به دو سایت محدود کرد (بعدها به یک سایت کاهش یافت) تا هیچ‌کدام از دو قدرت احساس امنیت کامل نکنند و همچنان در برابر حمله هسته‌ای آسیب‌پذیر بمانند. این استراتژی، مبتنی بر “نابودی حتمی متقابل” (MAD) بود که بر مبنای بازدارندگی متقابل عمل می‌کرد.
  • توافق موقت (Interim Agreement): این توافق، سقف مشخصی برای تعداد پرتابگرهای موشک‌های قاره‌پیما (ICBM) و موشک‌های زیردریایی‌پرتاب (SLBM) تعیین کرد (۱۰۵۴ پرتابگر برای آمریکا و ۱۶۱۸ پرتابگر برای شوروی).

برنامه بعدی، SALT II، در سال ۱۹۷۹ تدوین شد و قصد داشت محدودیت‌های بیشتری بر تسلیحات استراتژیک اعمال کند، اما پس از حمله شوروی به افغانستان، سنا از تصویب آن خودداری کرد. با این حال، دو کشور تا حد زیادی به مفاد این پیمان پایبند ماندند.


پیمان INF و پایان جنگ سرد (۱۹۸۷–۱۹۹۱)

در سال ۱۹۸۷، با امضای پیمان نیروهای هسته‌ای میان‌برد (INF) میان رونالد ریگان و میخائیل گورباچف، گامی مهم در مسیر خلع سلاح برداشته شد. این پیمان، برای نخستین بار، به‌جای محدود کردن تعداد تسلیحات، یک دسته از موشک‌ها را به‌طور کامل نابود کرد. تا سال ۱۹۹۱، مجموعاً ۲۶۹۲ موشک از جمله پرشینگ ۲ آمریکا و اس‌اس-۲۰ شوروی منهدم شدند. این توافق، اروپا را از تهدید موشک‌های هسته‌ای کوتاه‌برد نجات داد و به کاهش تنش‌های جنگ سرد کمک کرد.


پس از جنگ سرد: کاهش تنش یا بازگشت رقابت؟

با فروپاشی شوروی در ۱۹۹۱، امیدها برای مهار تسلیحات هسته‌ای افزایش یافت و پیمان‌هایی نظیر استارت ۱ (START I) و نیو استارت (New START) به امضا رسیدند که تعداد کلاهک‌های استراتژیک مستقر را به ۱۵۵۰ عدد برای هر کشور کاهش دادند. اما در سال ۲۰۱۹، آمریکا به دلیل ادعای نقض INF توسط روسیه، از این پیمان خارج شد و مسکو نیز در واکنش، آمریکا را به نقض توافقات متهم کرد. این رخداد، نشانه‌ای از بازگشت رقابت‌های تسلیحاتی میان قدرت‌های بزرگ بود.


تابوی هسته‌ای: چرا سلاح‌های اتمی دیگر استفاده نشدند؟

نینا تاننوالد، استاد علوم سیاسی دانشگاه براون، در مقاله‌ای که در سال ۱۹۹۹ در نشریه معتبر International Organization منتشر شد، به بررسی دلایل عدم استفاده از سلاح‌های هسته‌ای پس از هیروشیما و ناکازاکی پرداخت. این مقاله که یکی از آثار پرارجاع در این حوزه محسوب می‌شود، نشان می‌دهد که علاوه بر محاسبات عقلانی و مادی، یک هنجار جهانی یا تابوی هسته‌ای نیز در جلوگیری از استفاده مجدد از این سلاح‌ها نقش داشته است.


دو دیدگاه درباره عدم استفاده از سلاح‌های هسته‌ای

در حوزه روابط بین‌الملل، دو دیدگاه درباره چرایی عدم استفاده از سلاح‌های هسته‌ای مطرح است:

  1. دیدگاه عقلانی-مادی: کشورهای دارنده سلاح هسته‌ای، پس از بررسی هزینه‌ها و فایده‌ها، به این نتیجه رسیده‌اند که استفاده از بمب اتمی به ضررشان تمام می‌شود. به‌عنوان مثال، نگرانی از تلافی هسته‌ای، پیامدهای اقتصادی و بی‌ثباتی سیاسی از جمله عوامل بازدارنده محسوب می‌شوند.
  2. دیدگاه هنجاری: این نظریه که تاننوالد از آن حمایت می‌کند، معتقد است که علاوه بر عوامل مادی، یک هنجار اخلاقی جهانی علیه استفاده از سلاح‌های هسته‌ای شکل گرفته است. به عبارت دیگر، دولت‌ها استفاده از این سلاح‌ها را نه‌فقط به دلیل پیامدهای مادی، بلکه به این دلیل که “غیرقابل قبول” و “غیراخلاقی” تلقی می‌شود، کنار گذاشته‌اند.

چرا نظریه بازدارندگی کافی نیست؟

تاننوالد برای اثبات نقش تابوی هسته‌ای، چندین مورد را بررسی می‌کند که با نظریه بازدارندگی سازگار نیستند:

  1. عدم استفاده آمریکا از بمب اتمی پس از ۱۹۴۵: آمریکا، در دهه اول پس از جنگ جهانی دوم، تنها کشور دارنده سلاح هسته‌ای بود، اما در جنگ کره، ویتنام یا علیه عراق از آن استفاده نکرد—در حالی که هیچ تهدیدی از سوی یک قدرت هسته‌ای دیگر وجود نداشت.
  2. حمله کشورهایی بدون سلاح هسته‌ای به قدرت‌های هسته‌ای: مواردی مانند حمله چین به آمریکا در جنگ کره، حمله ویتنام شمالی به نیروهای آمریکایی، و حمله آرژانتین به جزایر فالکلند، نشان می‌دهد که برخی کشورها، با وجود برتری هسته‌ای دشمن، باز هم وارد جنگ شده‌اند. این نشان می‌دهد که آن‌ها احتمال استفاده از سلاح اتمی را بسیار پایین می‌دانسته‌اند.
  3. کشورهای فاقد سلاح هسته‌ای همچنان مستقل مانده‌اند: بر اساس نظریه‌های رئالیستی، کشورهایی که سلاح هسته‌ای ندارند باید تحت سلطه کشورهای هسته‌ای باشند، اما بسیاری از این کشورها همچنان استقلال خود را حفظ کرده‌اند.
  4. چرا برخی کشورها بمب هسته‌ای نساخته‌اند؟ اگر بازدارندگی هسته‌ای مهم‌ترین عامل حفظ امنیت است، چرا برخی کشورها، باوجود توانایی فنی، از ساخت سلاح هسته‌ای خودداری کرده‌اند؟ نظریه بازدارندگی نمی‌تواند به‌تنهایی این مسئله را توضیح دهد.

تابوی هسته‌ای چیست و چگونه کار می‌کند؟

تاننوالد تابوی هسته‌ای را به‌عنوان یک هنجار جهانی نانوشته تعریف می‌کند که استفاده از سلاح‌های هسته‌ای را “ممنوع” و “غیراخلاقی” جلوه می‌دهد. به‌طور مشابه با قواعد اجتماعی مانند پرهیز از بی‌احترامی به بزرگ‌ترها، در نظام بین‌الملل نیز استفاده از بمب اتمی به یک خط قرمز اخلاقی تبدیل شده است.

این تابو به دلایل زیر شکل گرفته است:

  • وحشت از تأثیرات سلاح‌های هسته‌ای: نابودی کامل شهرها، مرگ گسترده غیرنظامیان، و اثرات مخرب تشعشعات هسته‌ای، این سلاح‌ها را منحصربه‌فرد و غیرقابل‌قبول کرده است.
  • فشار افکار عمومی جهانی: کشورهایی که از سلاح‌های هسته‌ای استفاده کنند، به احتمال زیاد از سوی جامعه جهانی منزوی شده و با تحریم‌های شدید مواجه می‌شوند.
  • توافقات بین‌المللی: معاهداتی مانند پیمان عدم اشاعه هسته‌ای (NPT) و ایجاد مناطق عاری از سلاح هسته‌ای در سراسر جهان، به تقویت این هنجار کمک کرده‌اند.

تابوی هسته‌ای و پیامدهای آن

۱. بازدارندگی اخلاقی و تنظیم رفتار کشورها

تابوی هسته‌ای باعث شده است که حتی در جنگ‌های شدید مانند ویتنام و افغانستان، قدرت‌های هسته‌ای از استفاده از این سلاح‌ها خودداری کنند. این رفتار را می‌توان به فردی تشبیه کرد که سلاح در اختیار دارد اما شلیک نمی‌کند، زیرا آن را “زیاده‌روی” می‌داند.

۲. شکل‌دهی به مفهوم “تمدن” در سیاست بین‌الملل

استفاده از سلاح‌های هسته‌ای به‌عنوان عملی وحشیانه تلقی می‌شود و دولت‌ها تمایل دارند خود را “متمدن” نشان دهند. به همین دلیل، کشورهایی که تهدید به استفاده از این سلاح‌ها کرده‌اند، مانند عراق تحت حکومت صدام حسین، از سوی جامعه جهانی به‌عنوان “هیولا” معرفی شده‌اند. در واقع، این تابو استانداردهای اخلاقی جنگ را تغییر داده است.

۳. تمرکز انتقادات بر سلاح‌های هسته‌ای و نادیده‌گرفتن سایر تسلیحات

تمرکز بر ممنوعیت سلاح‌های هسته‌ای، باعث شده است که سایر جنگ‌افزارها مانند بمب‌های متعارف، موشک‌های دوربرد و پهپادها مشروع‌تر به نظر برسند. این وضعیت مانند قانونی است که قتل را ممنوع می‌کند اما مشت‌زنی را مجاز می‌شمارد.


بمباران هیروشیما و ناکازاکی: تصمیمی بدون تردید جدی

در سال ۱۹۴۵، هنگام تصمیم‌گیری برای بمباران اتمی ژاپن، بیشتر فرماندهان نظامی و سیاستمداران آمریکایی تردیدی در استفاده از این سلاح نداشتند. دو عامل کلیدی در این تصمیم نقش داشتند:

  1. ادامه روند بمباران‌های گسترده: پیش از حمله اتمی، شهرهای ژاپن و اروپا با بمباران‌های ویرانگر مواجه شده بودند. در این شرایط، استفاده از بمب اتمی تفاوت چندانی با بمباران‌های آتش‌زا نداشت.
  2. کمرنگ‌شدن دغدغه‌های اخلاقی: جنگ به حدی وحشیانه شده بود که اصول اخلاقی، که پیش‌تر در جنگ‌ها رعایت می‌شد، دیگر اهمیتی نداشت.

در آن زمان، تنها گروه کوچکی از مقامات آمریکایی نسبت به این تصمیم ابراز نگرانی کردند، اما بار اثبات بر دوش آن‌ها بود، نه کسانی که طرفدار استفاده از بمب بودند. از نگاه هری ترومن و مشاورانش، استفاده از بمب اتمی “یک تصمیم خودکار” بود که نیازی به بحث جدی نداشت.

پس از جنگ، حدود ۸۰ درصد از مردم آمریکا از این اقدام حمایت کردند. اما امروزه، این تصمیم یکی از جنجالی‌ترین و مناقشه‌برانگیزترین تصمیمات تاریخ به شمار می‌آید.


جنگ کره و شکل‌گیری تابوی هسته‌ای

جنگ کره (۱۹۵۰-۱۹۵۳)، نخستین آزمونی بود که نشان داد تابوی هسته‌ای در حال شکل‌گیری است. با وجود در اختیار داشتن سلاح‌های هسته‌ای، آمریکا از استفاده از آن‌ها خودداری کرد. این تصمیم تحت تأثیر سه عامل بود:

۱. ملاحظات نظامی

  • ذخایر هسته‌ای آمریکا محدود بود و استفاده از آن در کره، توان بازدارندگی آمریکا را در اروپا کاهش می‌داد.
  • اهداف مشخص و ارزشمندی برای حمله هسته‌ای وجود نداشت.
  • استفاده از این سلاح‌ها می‌توانست خطر تشدید درگیری با شوروی را افزایش دهد.

۲. فشارهای دیپلماتیک و سیاسی

  • جهان، سلاح‌های هسته‌ای را ابزاری “وحشیانه و غیرانسانی” تلقی می‌کرد، و استفاده از آن‌ها به وجهه آمریکا آسیب می‌زد.
  • رهبران کشورهای دیگر، مانند نخست‌وزیر بریتانیا، با تهدید استفاده از سلاح اتمی به‌شدت مخالفت کردند.
  • کشورهای غیراروپایی نگران بودند که آمریکا آماده است از بمب اتمی علیه آسیایی‌ها استفاده کند، اما نه علیه اروپایی‌ها.

۳. ملاحظات اخلاقی و هنجاری

  • ژنرال متیو ریجوی، استفاده از سلاح‌های هسته‌ای را “نهایت بی‌اخلاقی” می‌دانست.
  • پل نیتز، یکی از استراتژیست‌های برجسته، آن را “توهین به هر نوع اخلاقیات” توصیف کرد.
  • هری ترومن، رئیس‌جمهور آمریکا، بعدها گفت: “نتوانستم خودم را وادار کنم که فرمان قتل‌عام ۲۵ میلیون نفر را صادر کنم.”

از محدودیت سیاسی تا هنجار بین‌المللی

۱. موانع سیاسی و اخلاقی در استفاده از سلاح‌های هسته‌ای

فراتر از محاسبات استراتژیک، عوامل سیاسی و اخلاقی به موانع جدی در برابر استفاده از سلاح‌های هسته‌ای تبدیل شدند. تا دهه ۱۹۶۰، افکار عمومی جهانی مخالفت شدیدی با این سلاح‌ها داشت و استفاده از آن‌ها برای آمریکا هزینه‌های سیاسی سنگینی به همراه می‌آورد.

نگرانی از تلقی نژادپرستانه نیز در تصمیم‌گیری‌ها تأثیر داشت. مقامات آمریکایی هشدار می‌دادند که حمله اتمی به چین، آمریکا را به “کشوری که فقط علیه غیرسفیدپوستان از سلاح هسته‌ای استفاده می‌کند” تبدیل خواهد کرد. علاوه بر این، رهبران خارجی مانند چیانگ کای‌شک (رهبر تایوان) نیز به‌شدت با جنگ هسته‌ای در آسیا مخالفت کردند.

در داخل آمریکا نیز، پس از بحران موشکی کوبا (۱۹۶۲)، بسیاری از سیاست‌گذاران، از جمله رابرت مک‌نامارا و دین راسک، به مخالفان سرسخت استفاده از سلاح‌های هسته‌ای تبدیل شدند. آن‌ها معتقد بودند که استفاده از این سلاح‌ها نه‌تنها از نظر نظامی غیرضروری، بلکه از نظر اخلاقی غیرقابل قبول است.

۲. تابوی هسته‌ای: محدودیت در تصمیم‌گیری‌های استراتژیک

تابوی هسته‌ای، نه‌تنها استفاده از این سلاح‌ها، بلکه حتی طرح آن‌ها در مباحث استراتژیک را نیز محدود کرد. برخلاف دولت‌های پیشین، در دوران کندی و جانسون، بحث درباره استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در جلسات رسمی تقریباً ممنوع شده بود.

ساموئل کوهن، یکی از دانشمندان RAND، بعدها نوشت که “هر کسی که در پنتاگون درباره استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در ویتنام صحبت می‌کرد، از کار برکنار می‌شد.” در سال ۱۹۶۷، پیشنهاد استفاده از سلاح‌های هسته‌ای کم‌قدرت در ویتنام شمالی به‌سرعت به‌عنوان “کاملاً غیرقابل تصور” رد شد.

حتی ریچارد نیکسون، که به استفاده از تهدیدهای هسته‌ای اعتقاد داشت، در نهایت به دلیل محدودیت‌های سیاسی و مخالفت افکار عمومی از تشدید هسته‌ای در جنگ ویتنام صرف‌نظر کرد. یکی از مشاورانش بعدها نوشت: “استدلال اخلاقی علیه استفاده از سلاح‌های هسته‌ای به قدرت یک باور مذهبی رسیده بود.”

۳. جنگ خلیج فارس (۱۹۹۱): آزمونی برای تابوی هسته‌ای

در جنگ خلیج فارس، آمریکا با ارتش قدرتمند عراق مواجه شد، اما گزینه هسته‌ای حتی به‌عنوان یک احتمال مطرح نشد. باوجود استقرار حدود ۱۰۰۰ سلاح هسته‌ای در خلیج فارس، مقامات کاخ سفید تأکید کردند که “حتی یک‌بار هم درباره استفاده از این سلاح‌ها بحث نشد.”

جورج بوش پدر حتی در صورت حمله شیمیایی عراق، واکنش هسته‌ای را کنار گذاشت. این تصمیم نشان داد که تابوی هسته‌ای به نقطه‌ای رسیده که حتی در سناریوهای نظامی شدید نیز این گزینه غیرقابل تصور است.

۴. نتیجه‌گیری: تابوی هسته‌ای، یک هنجار تثبیت‌شده

تا اوایل دهه ۱۹۹۰، تابوی هسته‌ای از یک استراتژی نظامی فراتر رفت و به یک اصل اخلاقی و دیپلماتیک تبدیل شد. مقامات نظامی و سیاسی آمریکا دیگر سلاح‌های هسته‌ای را ناسازگار با هویت ملی و ارزش‌های اخلاقی خود می‌دانستند.

محدودیت ابزاری: استفاده از این سلاح‌ها هزینه‌های سیاسی و دیپلماتیک سنگینی داشت.
اصل ذاتی: سیاست‌گذاران آمریکایی، سلاح‌های هسته‌ای را غیراخلاقی می‌دانستند.
عامل مشروعیت‌بخش: این تابو، به تخریب گسترده از طریق بمباران متعارف مشروعیت داد.

در نهایت، جنگ خلیج فارس نشان داد که سلاح‌های هسته‌ای دیگر نه‌تنها غیرعملی، بلکه کاملاً غیرقابل قبول شده‌اند. این تابو، که در دهه ۱۹۵۰ شکل گرفت، در سیاست نظامی آمریکا تثبیت شد و همچنان یکی از مهم‌ترین هنجارهای بین‌المللی باقی مانده است.

 

 

تابوی هسته‌ای و نقش ایالات متحده در شکل‌دهی به هنجارهای جهانی

۱. افکار عمومی جهانی و جایگاه آمریکا به‌عنوان رهبر بین‌المللی

فراتر از مخالفت داخلی، افکار عمومی جهانی نیز نقشی کلیدی در تثبیت تابوی هسته‌ای داشت. ایالات متحده، به‌عنوان رهبر جهان آزاد، برای حفظ مشروعیت بین‌المللی خود نیاز داشت که در سیاست‌های هسته‌ای، از اتحاد جماهیر شوروی متمایز باشد. در دوران جنگ سرد، پرهیز از استفاده از سلاح‌های هسته‌ای به ابزاری برای تقویت برتری اخلاقی آمریکا تبدیل شد.

نگرانی‌ها درباره برداشت‌های نژادی از استفاده هسته‌ای نیز بر تصمیم‌گیری‌های آمریکا تأثیر گذاشت. در جنگ ویتنام، برخی مقامات هشدار دادند که حمله هسته‌ای به ویتنام این تصور را ایجاد می‌کند که “آمریکا فقط علیه غیرسفیدپوستان از سلاح هسته‌ای استفاده می‌کند.” این مسئله در جنگ خلیج فارس (۱۹۹۱) نیز تکرار شد؛ فرانسوا میتران، رئیس‌جمهور فرانسه، هرگونه حمله هسته‌ای را “بازگشتی به روش‌های بربرمنشانه” دانست.

این مخالفت جهانی چنان شدید بود که حتی تهدیدهای هسته‌ای نیز حساسیت‌برانگیز تلقی می‌شدند. جیمز بیکر، وزیر خارجه آمریکا، بعدها اعتراف کرد که تهدیدهای مبهم آمریکا علیه صدام حسین در جنگ خلیج فارس “بلوف سیاسی” بود، زیرا در واقعیت، استفاده از سلاح هسته‌ای گزینه‌ای غیرممکن محسوب می‌شد.


۲. اعتقادات شخصی و هویت ملی آمریکا

به‌مرور، سلاح‌های هسته‌ای به‌عنوان ابزاری ناسازگار با هویت اخلاقی آمریکا تلقی شدند. رهبران آمریکایی نه‌تنها از منظر استراتژیک، بلکه از زاویه اخلاقی و حیثیتی نیز به مخالفت با استفاده از این تسلیحات رسیدند.

یک مقام ارشد ارتش آمریکا درباره رد گزینه‌های هسته‌ای در جنگ خلیج فارس گفت:
“اگر از یکی از آن چیزهای احمقانه [سلاح‌های هسته‌ای] استفاده کنید، برتری اخلاقی را از دست می‌دهید.”

تا سال ۱۹۹۱، سلاح‌های هسته‌ای نه‌تنها غیرضروری، بلکه اساساً “غیرقابل تصور” تلقی می‌شدند. این تغییر نگرش، نه‌تنها در سیاست‌گذاران، بلکه در فرهنگ استراتژیک آمریکا نیز نهادینه شد.


۳. سه مسیر تأثیرگذاری تابوی هسته‌ای

تابوی هسته‌ای از سه مسیر اصلی بر تصمیمات آمریکا تأثیر گذاشت:

زور (اجبار و محدودیت‌های مادی): اگرچه خطر تلافی هسته‌ای نقش مهمی در مهار استفاده از این سلاح‌ها داشت، اما مهم‌تر از آن، این درک بود که “سلاح‌های هسته‌ای از نظر اخلاقی غیرقابل قبول هستند.”

منفعت شخصی (ملاحظات سیاسی و هزینه-فایده): استفاده از این تسلیحات می‌توانست به اتحادهای آمریکا لطمه بزند و جایگاه رهبری آن را تضعیف کند. در جنگ خلیج فارس، نگرانی از واکنش بین‌المللی باعث شد که گزینه هسته‌ای حتی مورد بحث قرار نگیرد.

مشروعیت (درونی‌شدن هنجارها و هویت ملی): تا دهه ۱۹۹۰، تابوی هسته‌ای چنان عمیق شد که حتی فرماندهان نظامی نیز آن را غیرقابل استفاده می‌دانستند. این نشان می‌دهد که هنجارهای اخلاقی چگونه می‌توانند بر سیاست‌گذاری‌های نظامی اثر بگذارند.


۴. تناقض میان بازدارندگی هسته‌ای و تابوی هسته‌ای

یک پرسش کلیدی همچنان باقی می‌ماند:

🔹 چگونه آمریکا هم‌زمان بر حفظ بازدارندگی هسته‌ای تأکید داشت، اما استفاده از این سلاح‌ها را نامشروع می‌دانست؟

پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده بر بازدارندگی هسته‌ای به‌عنوان عامل اصلی امنیت خود تأکید داشت. اما در عین حال، تابوی هسته‌ای باعث شد که حتی در جنگ‌های حساس مانند ویتنام و خلیج فارس، این تسلیحات به‌عنوان گزینه‌ای غیرقابل‌قبول تلقی شوند.

این تناقض نشان می‌دهد که هنجارهای اخلاقی و ملاحظات استراتژیک، به‌طور متقابل یکدیگر را شکل داده‌اند. رهبران آمریکا می‌خواستند زرادخانه هسته‌ای را حفظ کنند، اما حاضر به شکستن تابوی هسته‌ای نبودند.


۵. نتیجه‌گیری: تثبیت نهایی تابوی هسته‌ای

🔹 تابوی هسته‌ای از یک محدودیت استراتژیک به یک هنجار اخلاقی و سیاسی جهانی تبدیل شد.
🔹 در جنگ کره، این تابو به‌عنوان یک محدودیت استراتژیک مطرح شد.
🔹 در جنگ ویتنام، به یک هنجار تأثیرگذار تبدیل شد.
🔹 در جنگ خلیج فارس، به بخشی از هویت ملی آمریکا بدل شد.

تا سال ۱۹۹۱، سلاح‌های هسته‌ای دیگر نه‌تنها غیرعملی، بلکه از نظر اخلاقی و سیاسی، غیرقابل‌تصور بودند. این تحول نشان می‌دهد که هنجارها نه‌تنها رفتار دولت‌ها را محدود می‌کنند، بلکه نگرش‌های سیاست‌گذاران و هویت ملی کشورها را نیز شکل می‌دهند.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *