اپیزود ۵۲ پادکست آنارشی
راهبرد کلان ایالات متحده از پایان جنگ سرد تاکنون بر حفظ برتری جهانی متمرکز بوده است. این راهبرد که به “برتری” (Primacy) معروف است، بر چهار ستون اصلی استوار است: برتری نظامی، اطمینانبخشی به متحدان و مهار آنها، ادغام کشورها در نهادها و بازارهای بینالمللی تحت رهبری آمریکا، و جلوگیری از اشاعه سلاحهای هستهای. در طول چندین دهه، این راهبرد بدون تغییر اساسی ادامه یافته است، حتی با وجود تحولات جهانی، بحرانهای اقتصادی، و تغییر در دولتها. دلیل این تداوم را میتوان در ترکیب دو عامل اصلی جستجو کرد: قدرت ساختاری و تثبیت عادات نهادی.
از منظر ساختاری، ایالات متحده از برتری اقتصادی و نظامی بیرقیب برخوردار است. اقتصاد این کشور یکی از بزرگترین اقتصادهای جهان است و توانایی مالی لازم برای تأمین هزینههای دفاعی، کمکهای خارجی و سرمایهگذاریهای بینالمللی را فراهم میکند. همچنین، آمریکا با داشتن شبکهای گسترده از پایگاههای نظامی در بیش از ۸۰ کشور و فناوریهای پیشرفته دفاعی، توانایی شکلدهی به محیطهای امنیتی جهانی را داراست. این قدرت ساختاری به آمریکا امکان میدهد هنجارها و قواعد بینالمللی را مطابق با منافع خود تنظیم کند و فشار خارجی کمی برای تغییر استراتژی به آن وارد شود.
از سوی دیگر، عوامل داخلی و عادات نهادی نقش مهمی در حفظ این راهبرد دارند. سیاست خارجی ایالات متحده عمیقاً در باورهای تاریخی و ایدئولوژیک ریشه دارد که رهبری جهانی را برای امنیت و ثبات ضروری میدانند. «حباب» (Blob) یا نخبگان سیاست خارجی—متشکل از سیاستگذاران، کارشناسان اندیشکدهها و دانشگاهیان—این چارچوب فکری را تقویت میکنند. این شبکه، با حذف دیدگاههای جایگزین و تقویت ایدههایی که رهبری جهانی آمریکا را حیاتی میدانند، فضای بحث و تغییر را محدود میکند. حتی زمانی که رئیسجمهورهایی مانند بیل کلینتون یا دونالد ترامپ سعی در تغییر رویکرد داشتند، مقاومت نهادی و اتفاق نظر میان نخبگان مانع از تغییرات اساسی شد.
ارکان اصلی راهبرد کلان آمریکا
۱. برتری نظامی: ایالات متحده به دنبال حفظ برتری نظامی بیرقیب از طریق حضور گسترده نظامی، سرمایهگذاری در فناوریهای پیشرفته دفاعی و قابلیت واکنش سریع به تهدیدات است. این رویکرد علاوه بر بازدارندگی رقبا، امکان شکلدهی به نظم امنیتی جهانی را فراهم میکند.
۲. اطمینانبخشی و مهار متحدان: آمریکا با ارائه تضمینهای امنیتی و حمایت نظامی، متحدان خود را از دنبال کردن برنامههای نظامی مستقل بازمیدارد. این سیاست مانع از بیثباتی در اتحادها و تقویت جایگاه آمریکا در ائتلافهایی نظیر ناتو میشود.
۳. ادغام در نهادها و بازارهای بینالمللی: ایالات متحده کشورهای دیگر را در نهادهای اقتصادی و سیاسی تحت رهبری خود ادغام میکند، مانند سازمان تجارت جهانی و صندوق بینالمللی پول. این رویکرد به تقویت هنجارهای اقتصادی غربی و حفظ رهبری جهانی آمریکا کمک میکند.
۴. جلوگیری از اشاعه سلاحهای هستهای: آمریکا از طریق دیپلماسی، تحریمها و تضمینهای امنیتی تلاش میکند مانع از گسترش سلاحهای هستهای شود و تهدیدات هستهای علیه امنیت ملی و جهانی را کاهش دهد.
نقش نخبگان و نهادها در تداوم راهبرد برتری
یکی از دلایل اصلی پایداری راهبرد کلان آمریکا، تأثیرگذاری نخبگان سیاست خارجی (Blob) است. این گروه که شامل سیاستگذاران، مقامات نظامی، کارشناسان اندیشکدهها و رسانهها است، از طریق شبکههای نخبگانی و اندیشکدهها، ایدههایی را که برتری آمریکا را ضروری میدانند تقویت میکنند. این شبکه با انتخاب و ارتقای افرادی که با دیدگاههای موجود همسو هستند و حاشیهنشین کردن مخالفان، تغییرات اساسی را دشوار میسازد.
حتی رؤسایجمهوری که تمایل به بازنگری در سیاست خارجی داشتند، با مقاومت این نهادها مواجه شدند. به عنوان مثال، در دوران بیل کلینتون، انتظار میرفت که پس از جنگ سرد راهبرد برتری جای خود را به سیاستی مبتنی بر خویشتنداری بدهد. اما دولت کلینتون، با گسترش ناتو به اروپای شرقی و مداخلات نظامی در بالکان، همچنان به حفظ برتری نظامی و امنیتی آمریکا پایبند ماند. در دوران ترامپ نیز، علیرغم انتقادات وی از ناتو و تعهدات جهانی آمریکا، ساختار نهادی سیاست خارجی مانع از ایجاد تغییرات عمده در این راهبرد شد.
انتقادات و گزینههای جایگزین
با وجود موفقیتهای نسبی، راهبرد کلان برتری با انتقادات گستردهای روبهرو است. منتقدان استدلال میکنند که این راهبرد باعث مداخلههای نظامی پرهزینه و بینتیجهای در کشورهایی مانند عراق، افغانستان و لیبی شده است. همچنین، بودجه بالای نظامی، منابع مورد نیاز برای مسائل داخلی مانند زیرساختها، آموزش و بهداشت را کاهش میدهد.
دو راهبرد جایگزین که اغلب مطرح میشوند عبارتند از:
۱. خویشتنداری استراتژیک: این راهبرد بر کاهش حضور نظامی جهانی، تمرکز بر منافع حیاتی و استفاده از دیپلماسی برای مدیریت تهدیدات تأکید دارد.
۲. موازنهسازی برونمرزی: این رویکرد پیشنهاد میکند که آمریکا نقش فعال در مدیریت امنیت جهانی را کاهش دهد و به قدرتهای منطقهای اجازه دهد تهدیدات را مدیریت کنند. مداخله نظامی آمریکا تنها در مواقع ضروری و در برابر تهدیدات جدی صورت میگیرد.
نتیجهگیری
راهبرد کلان برتری آمریکا به دلیل قدرت ساختاری و تثبیت عادات نهادی، دههها بدون تغییر باقی مانده است. این راهبرد اگرچه ثبات و نفوذ جهانی آمریکا را تضمین کرده، اما هزینههای سنگینی نیز به همراه داشته است. پرسش مهم این است: آیا زمان آن فرا نرسیده که آمریکا نقش جهانی خود را مورد بازنگری قرار دهد؟ یا اینکه تداوم این راهبرد، همچنان بهترین گزینه برای حفظ نظم جهانی است؟ پاسخ به این پرسش مستلزم بررسی دقیقتر گزینههای جایگزین و پیامدهای آنهاست.
منابع:
Walt, J. J. M. a. S. M. (2023, July 13). The case for offshore balancing: a superior U.S. grand strategy. Foreign Affairs. https://www.foreignaffairs.com/articles/united-states/2016-06-13/case-offshore-balancing
Porter, P. (2018). Why America’s grand strategy has not changed: power, habit, and the U.S. foreign policy establishment. International Security, 42(4), 9–46. https://doi.org/10.1162/isec_a_00311