نظم بدون ناظر در نظام بینالملل
تصور کنید در شهری زندگی میکنید که هیچ پلیسی وجود ندارد؛ جایی که قوانین وجود دارند، اما هیچکس تضمینی برای اجرای آنها ارائه نمیکند. شهروندان برای امنیت خود تنها به قدرت و منابع شخصی متکی هستند. این تصویر، تمثیلی است از مفهوم آنارشی در روابط بینالملل. آنارشی، نبود یک اقتدار مرکزی در سطح جهانی است که بتواند نظم را تحمیل کند، قوانین را اجرا کند، یا اختلافات را حلوفصل نماید. این وضعیت، اساس ساختار نظام بینالملل است و تأثیرات عمیقی بر رفتار دولتها و بازیگران بینالمللی دارد.
در این نظام، کشورها همچون شهروندان شهر بیپلیس، مستقل و برابر فرض میشوند و بقای آنها وابسته به منابع و توانمندیهای خودشان است. این وضعیت از نبود اقتدار مرکزی نشأت میگیرد و به رقابت، تعارض و گاه همکاری میان دولتها شکل میدهد. اما تفسیر آنارشی، بسته به دیدگاه نظریهپردازان روابط بینالملل، بسیار متفاوت است.
آنارشی از دیدگاه نظریات اصلی روابط بینالملل
واقعگرایی: بقا در جنگل آنارشیک
در نظریه واقعگرایی، آنارشی بهمثابه یک “جنگل بیقانون” است که در آن دولتها تنها برای بقای خود تلاش میکنند. واقعگرایان معتقدند که در چنین فضایی، دولتها باید به قدرت نظامی و سیاسی متکی باشند.
• نظریهپردازان مطرح:
• هانس مورگنتاو: Politics Among Nations: The Struggle for Power and Peace (1948)
• ادوارد کار: The Twenty Years’ Crisis, 1919–1939 (1939)
نوواقعگرایی: معماری قدرت در آنارشی
نوواقعگرایان یا واقعگرایان ساختاری، آنارشی را نه بهعنوان یک وضعیت، بلکه بهعنوان یک ساختار تحلیل میکنند که توزیع قدرت در نظام بینالملل را تعیین میکند. آنها بر این باورند که توازن قدرت میان دولتها، نقشی کلیدی در جلوگیری از جنگ و حفظ ثبات دارد.
• نظریهپردازان مطرح:
• کنث والتز: Theory of International Politics (1979)
• رابرت جرویس: Perception and Misperception in International Politics (1976)
لیبرالیسم: جادهای به سوی همکاری
در نگاه لیبرالیسم، آنارشی به معنای پایان همکاری نیست. لیبرالها بر این باورند که نهادها و سازمانهای بینالمللی، مانند سازمان ملل یا توافقنامههای تجاری، میتوانند به ایجاد اعتماد و کاهش اثرات منفی آنارشی کمک کنند. لیبرالها معتقدند که وابستگی متقابل اقتصادی و وجود نهادهای قاعدهمند میتواند رقابت را کاهش داده و همکاری را تسهیل کند.
• نظریهپردازان مطرح:
• رابرت کوهن و جوزف نای: Power and Interdependence (1977)
• مایکل دویل: Ways of War and Peace (1997)
ساختارگرایی: آنارشی، محصولی اجتماعی
ساختارگرایان مفهوم آنارشی را نه بهعنوان یک واقعیت ثابت، بلکه بهعنوان چیزی میبینند که توسط تعاملات و هنجارهای اجتماعی میان دولتها ساخته میشود. برای آنها، آنارشی تنها یک وضعیت طبیعی نیست، بلکه نتیجهای از باورها و تعاملات دولتها است.
• نظریهپردازان مطرح:
• الکساندر ونت: Social Theory of International Politics (1999)
• فردریک کراتوچویل: The Power of Human Rights (1999)
پیامدهای آنارشی در نظام بینالملل
آنارشی به معنای هرجومرج نیست، بلکه چارچوبی است که در آن دولتها بازیگران اصلی هستند و تصمیمات خود را بر اساس منافع و اولویتهایشان اتخاذ میکنند. این وضعیت به رقابت برای قدرت و امنیت منجر میشود، اما گاه فرصتهایی برای همکاری نیز ایجاد میکند. برای مثال، تغییرات اقلیمی و مبارزه با تروریسم، دولتها را مجبور میکند تا بهرغم بیاعتمادی، با یکدیگر همکاری کنند.
اما چالش اصلی این است: چه کسی تضمین میکند که دولتها به تعهدات خود پایبند بمانند؟ در فضای آنارشیک، هیچ نهادی برای الزام به همکاری وجود ندارد، و این باعث میشود اعتماد، عنصری کمیاب و گرانبها باشد.
نتیجهگیری
اگرچه آنارشی در نگاه اول بهعنوان بینظمی یا آشفتگی به نظر میرسد، در واقع، نوعی نظم بیمرکز است که در آن دولتها خودمختاری دارند. این مفهوم، اساس تحلیل روابط بینالملل است و به ما کمک میکند تا پیچیدگیهای تعاملات جهانی را درک کنیم. همانطور که الکساندر ونت مطرح میکند: «آنارشی چیزی است که دولتها از آن میسازند.» بنابراین، معنای آنارشی به تعاملات و باورهای بازیگران آن بستگی دارد.
برای فهم عمیقتر این موضوع و تحلیلهای متنوع نظریهپردازان، کتاب An Introduction to International Relations به ویراستاری ریچارد دوتواک و همکاران، منبعی غنی و جامع است .رس خوش آمدید.
سلام، این یک دیدگاه است.
برای شروع مدیریت، ویرایش و پاک کردن دیدگاهها، لطفا بخش دیدگاهها در پیشخوان را ببینید.
تصاویر نویسندگان دیدگاه از Gravatar گرفته میشود.